Tuesday, January 09, 2007

نامه مادر غضنفر

نامه مادر غضنفر به صورت ایمیل میگردد. هر کس مطابق میل و سلیقه خود چیزی به آن کم می‌کند یا از آن اضافه می‌کند. غضنفر متعلق به قوم خاصی نیست و هیچ‌یک از اقوام ایرانی نمی‌تواند غضنفر را مصادره کند و یا از قوم خود نشمارد. نامه مادر غضنفر را با کامنت های خود غنا ببخشید که همه به شکلی، غضنفریم. هر کس مدعی است که غضنفر نیست، بیشتر غضنفر است.
غضنفر جان سلام! ما اينجا حالمان خوب است. اميدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. اين نامه را من مي‌گويم و جعفر خان کفاش برايت مينويسد. بهش گفتم که اين غضنفر ما تا کلاس سوم بيشتر نرفته و نمي‌تواند تند تند بخواند،‌ آرام آرام بنويس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.
وقتي تو رفتي ما هم از آن خانه اسباب‌کشي کرديم. پدرت توي روزنامه خوانده بود که بيشتر حوادث توي 10 کيلومتري خانه ما اتفاق ميافتد. ما هم 10 کيلومتر اين‌ورتر اسباب کشي کرديم. اين‌جوري ديگر لازم نيست که پدرت هر روز بي‌خودي پول روزنامه بدهد. آدرس جديد هم نداريم. خواستي نامه بفرستي به همان آدرس قبلي بفرست. پدرت شماره پلاک خانه قبلي را کنده و آورده و اينجا نصب کرده که دوستان و فاميل اگر خواستن بيان اينجا به همون آدرس قبلي بيان و گم نشن.
آب و هواي اينجا خيلي خوب نيست. همين هفته پيش دو بار بارون اومد. اوليش 4 روز طول کشيد،‌ دوميش 3 روز . ولي اين هفته دوميش بيشتر از اوليش طول کشيد.
غضنفر جان، ‌آن کت شلوار نارنجي که خواسته بودي را مجبور شدم جدا جدا برايت پست کنم. آن دکمه فلزي‌ها پاکت را سنگين مي‌کرد. ولي نگران نباش دکمه‌ها را جدا کردم و جداگانه توي کارتن مقوايي برايت فرستادم.
پدرت هم که کارش را عوض کرده. ميگه هر روز 800،‌ 900 نفر آدم زير دستش هستن. از کارش راضيه الحمدالله. هر روز صبح ميره سر کار تو بهشت زهرا،‌ چمنهاي اونجا رو کوتاه ميکنه و شب مياد خونه
ببخشيد معطل شدي. جعفر خان کفاش رفته بود دستشويي حالا برگشت .
به جعفرخان کفاش گفتم چند دقیقه نامه ننویسد تا تو هم بروی به دستشویی.
خواهر بزرگت امروز صبح فارغ شد. هنوز نميدانم بچه اش دختره يا پسره . فهميدم بهت خبر ميدم که بدوني بالاخره به سلامتي عمو شدي يا دايي.
اون یکی خواهرت هم رفته کلاس شنا ثبت نام کرده. بهش گفتن که باید مایوی یک تکه بپوشد و خواهرت مایوی دو تکه دارد. حالا دارد فکر میکند که کدام تکه را بپوشد.
اون یک خواهرت هم دیروز میخواست یک رازی به من بگوید ولی من به او گفتم.
ما هنوز تلفن نداریم. ولی تو که تلفن داری چرا به ما زنگ نمی‌زنی؟ گاهی از مادرت یاد کن. بگو مادر دارم کلفت ندارم.
پول حمام زیاد نده. تلویزیون گفت پنیسیلین بخوری، چرک هایت خشک می‌شود و دفع می‌شود.
راستي حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصيت کرده بود که بدنش را به آب دريا بندازن. حسن آقا هم طفلکي وقتي داشت زير دريا براي مرحوم پدرش قبرميکند نفس کم آورد و خفه شد.
غضنفرجان، اگر تمبر گیر آوردم نامه را برایت پست میکنم و الا می گذارم هر وقت تمبر گیر آوردم برایت پست کنم.
.همين ديگه خبر جديدي نيست.
قربانت .. مادرت
راستي:‌غضنفر جان خواستم برات يه خرده پول پست کنم، ‌ولي وقتي يادم افتاد که ديگه خيلي دير شده بود و اين نامه را برايت پست کرده بودم.

3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

درباره آرایش و رنگ جدید موهاش پیش زن اوستا نعیم هم بگه بد نیست... راستی، اصلا چرا نامه؟ میتونه ایمیل بزنه یا با وب کم چت کنه

10:39 PM  
Blogger MMB said...

کجای کاری؟ تا همین جاشم جعفرخان کفاش داره براش نامه مینویسه. چت کنه؟ وب کم؟

4:31 AM  
Anonymous Anonymous said...

ـ غضنفر دو تا بلوك سيماني رو گذاشته بوده رو دوشش،‌ داشته مي‌برده بالاي ساختمون. صاحب‌كارش بهش ميگه: تو كه فرقون داري،‌ چرا اينا رو ميگذاري رو كولت؟! غضنفر ميگه: ‌اون دفعه با فرقون بردم، اون چرخش پشتم رو اذيت مي‌كرد

1:32 AM  

Post a Comment

<< Home