Wednesday, September 27, 2006

سه آمریکایی و سه ایرانی

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی‌ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی‌ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
همه سوار قطار شدند. آمریکایی‌ها روی صندلی‌های تعیین شده نشستند، اما ایرانی‌ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط‌ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: "بلیط، لطفا!" بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی‌ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه‌ای بوده است.
بعد از کنفرانس آمریکایی‌ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی‌ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی‌ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی‌ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: "بلیط، لطفا!"

Wednesday, September 13, 2006

تیش تیش

گویند زنکی دو دختر الکن داشتی، روزی که خواستگاران بدیدن آن دو بیامدندی، مادر، آنان را بگفتی: "با میهمانان سخن مگوئید تا لکنت شما ندانند" و خود چنانکه رسم است، لب چرا ونقلی پیش آورد. لشگر ِمگسان بر آن گرد آمده بودند، دختر بزرگ رماندن مگسان را تیش تیش بگفتی و کیش کیش اراده نمودی نمودنی و کهتر یادآوری فرمان مادر وی را بگفتی: "نه نه جون ندفت:حف نزتینا
ابوغریب بخارائی

Monday, September 11, 2006

کاندیدای مرد سال


در خبرها آمده بود که قرار است امسال مرد سال انتخاب شود. حالا کجا و در چه مملکتی ما نمی دانیم. چون کاندیدا هم نیستیم. ولی عکس یکی از این کاندیدا ها توسط خانم ِشیرین برای ما ارسال شده است که شما را با این کاندیدا آشنا می کنیم. امیدواریم که مردان خاننده وبلاق خیلی زود اعلام برائت از این کاندیدا نفرمایند. که باور آن سخت است.

Sunday, September 03, 2006

بی خیالی 000پنج

شنبه: آخرین خبر از آن دنیا: پل صراط را خراب کرده‌اند و به جایش تله کابین گذاشته‌اند.
یک‌شنبه: راهی برای دفع انگل: یک ماه فقط چای و بیسکویت بخورید. روز سی و یکم فقط چای بخورید در این موقع کرم‌ها خودشان با پای خودشان بیرون می‌آیند و می‌پرسند: پس بیسکویت کو؟
دوشنبه:
عزيزم! اگه زنبور نيشت زد ناراحت نشو چون خيلي گلي.
سه‌شنبه: خبر رسیده که یکی از فرشته های خدا گم شده. چند میدی لوت ندم؟
چهارشنبه: وقتی که به دنيا آمدی باران می آمد ولی هوا ابری نبود. در آن روز فرشته‌ها می‌گریستند. چون يکی ازآنان کم شده بود.
پنجشنبه: اگر كتاب زندگي چاپ دوم مي داشت هرگز نمي گذاشتم كه اينقدر غلط چاپي داشته باشد.
جمعه: خودم آن چیزی که فکر میکنم نیستم. گمانم در مورد تو که بماند.